همه چيز درباره صابئين ( مندائيان ) (3)
همه چيز درباره صابئين ( مندائيان ) (3)
منبع : راسخون
صابئين و حرانيان
بر اساس يك روايت تاريخي، حرانيان در زمان مأمون خليفه عباسي ، براي كسب امتياز اهل كتاب بودن خود را صابئه خواندند. از اين پس عموم محققين و مورخين و متكلمين قرون ميانه اسلام همواره صابئين را گروهي ستاره پرست و معتقدان به اصحاب روحانيات همسان حرانيان معرفي كردند. دليل ديگر يكسان سازي صابئين و حرانيان توسط اين مورخين، استقرار طولاني صابئين مغتسله در شهر حران بود.
به گمان ايشان حرانيان داراي گروهها و فرقه هاي مختلفي بوده كه در اين ميان صابئين تنها يكي از اين گروهها به شمار مي رفت.
مورخين اسلامي بنا به موقعيت علمي و دسترسي هايشان تصاوير مختلفي از حرانيان و صابئين و يا حرانيان صابئي ارائه نموده اند. همه اين تصاوير در يك نكته اشتراك دارند و آن اين است:
«حرانيان صائبي به واسطگي آسمان و اجرام سماوي (اصحاب روحانيات) بين خدا و انسان، و انجام ذبايح و نيايش به درگاه اين موجودات روحاني – آسماني اعتقاد داشتند.»
در حقيقت همين تشابه عقيده بين حرانيان و مندائيان و تشابه وضعيت ظاهري (پوشاك و عدم تراشيدن موي سر) موجب خلط موضوع و يكسان سازي اين گروه شده بود. عوامل ديگري ، اين خلط تاريخ – عقيدتي را افزون و پررنگ تر مي نمود. عواملي همچون سكوت مندائيان، و عدم هياهوي تبليغي براي معرفي دين و آيين خويش و گستردگي مدارس و مكاتب حرانيان، كه ميراث دو هزار ساله كلدانيان و بابلي ها را در خود بارور مي نمودند، از اين جمله هستند. سازمان ديني و ساختار اقتصادي و قدرت علمي و پايگاه گسترده اجتماعي حرانيان موجب شده بود، كه نام و آوازه مندائيان ساده پوش و فروتن و فاقد قدرت را در كام خود فرو برد.
انديشه هاي حرانيان تا قرون سوم و چهارم هجري در مكاتب و مدارس ايشان در هيات آراء فلسفي تدريس ميشد. دسترسي مورخين و متكلمين اسلامي به اين آرا بيشتر از دسترسي ايشان به آراء مندائيان خاموش بود. تغيير خلافت اموي به عباسي (132 ه ق) و مشكلات داخلي خلافت عباسي از يك طرف، و علاقه عباسيان به ترجمه آرا فلسفي يوناني و علوم عقلي و نقلي ملل ديگر (در رشتههاي نجوم، رياضايات، موسيقي، هندسه و پزشكي) از طرف ديگر موجب شده بود كه فشار سياسي خلافت عباسي بر مكاتب حراني و مكاتب مشابه آن كاهش يابد. فشار سياسي عباسيان براي اسلام آوردن ملل ديگر همواره متوالي و در يك خط نبود. از نظرگاه ديگر، خدمات حرانيان (و از جمله صابئين حراني به رهبري ثابت بن قره) در نهضت ترجمه غير قابل چشم پوشي است. آنها حلقه واسطه انتقال علوم عقلي و نقلي از حوزه علمي انطاكيه به بيت الحكمه بغداد بودند. به همين خاطر است كه مكرراً در متون اسلامي كه انبيا و رهبران حرانيان فلاسفه اي ، همچون هرمس و اغثاذيمون و اراني و سولون بوده اند. نسبت دادن حرانيان صابئه به اين فلاسفه بدين خاطر بود، كه آنها آخرين ميراث خوار آرا فلسفه مدرسه اسكندريه مصر تلقي مي شدند، و بر آن افتخار مي كردند. در تشريح سيماي صابئين و حرانيان ، و علل يكسان خواني آنها در متون اسلامي، همواره دو نكته از اهميت ويژه اي برخوردار هستند.
1- قدمت تاريخي شهر حران و چگونگي تحولات انديشه ديني اين شهر كه حداقل از 2200 سال ق . م (هنگام مهاجرت ابراهيم خليل از اور به كنعان و استراحت موقت او در شهر حران) سابقه داشته و تا قرن يازدهم ميلادي يعني قريب سه هزار سال انديشه هاي گوناگون بت پرستي، ماه پرستي، ستاره پرستي، مهر پرستي، توحيد، انديشه فلسفي هرمس، عقل گرايي، يهوديت، مسيحيت و اسلام در آن رشد و نمو نموده اند. اين سه خط سير بزرگ تاريخ اين شهر را به يك مادر شهر و يا به يك شه راه بزرگ ديني و فلسفي تبديل كرده بود. اهميت تجاري اين شهر (اتصال جاده تجاري چين به شام) و سوق الجيشي بودن آن (به خاطر قرار گرفتنش در حد فاصل امپراطوريها) كمتر از اهميت ديني آن نبود. همه اينها موجب شده بود تضارب آرا و افكار در شهر حران به بهترين نحو ممكن صورت پذيرد. آزادي ديني و تسامح ديني حاكم بر آن، يكي از برجستگي هاي ويژه اين شهر به حساب مي آمد.
2- نكته با ارزش بعدي، تشابه آرا فلسفي مندائيان با حرانيان فلسفه حسي را كنار گذاشته، و انديشه تنجيمي باستاني خود را با آرا تلطيف شده فلاسفه مدرسه اسكندريه امتزاج داده بودند. اعتقاد به واسطه هاي روحاني مهمترين و اصلي ترين ركن انديشه فلسفي ديني حرانيان شده بود. فلسفه ديني آنها بر اين باور استوار بود كه خداوند (هستي متعال) براي نظم دهي و فيض بخشي به جهان مادي مدبرهايي (فرشته هايي) را در آسمان قرار داده، تا از طريق اين مدبرها بر جهان مادي تقدير و اراده خود را تحميل نمايد. منزلگاه اين مدبرها، افلاك بودند. بنابراين به صورت غير مستقيم ، افلاك اراده خداوند را بر انسان جاري مي نمايند (ادراك شهودي هرمسي و هيئت بطلميوسي اين فرضيه را مدد مي رساندند).
آيين كلدانيان قديم كه با خوردن شراب و رقص و آواز و قرباني كردن ذبايح براي ماه و خورشيد و ستارگان همراه بود، جاي خود را به تزكيه فردي و تنزيه درون و رعايت آداب و شعاير خاص در پوشاك و خوراك و ارتباط دهي ذهن با ماورا طبيعت و مناسبات نجومي افلاك دوازده گانه داد. از ره يافت تاثير آرا فلسفي يوناني و آرا مهر پرستي و زرتشتي يكي انديشه التفاطي مبتني بر انديشه تنجيمي پديدار گشت. جبر گرايي و نفي اراده انسان و انجام آيين هاي مكرر و خسته كننده، مشخصه اصلي انديشه حرانيان بود. از اين نظرگاه انديشه حراني به تكوين گنوسيسم كمك شاياني نمود.
تشابه آرا مندايي با انديشه حراني دو نوع رابطه خدا با جهان ماده تبلور يافت. مندائيان به واسطگي سازمان عجيب فرشتگان كه اراده حيي را بر انسان تحميل مي كند اعتقاد داشته و دارند.
فرشتگاني مانند هيبل زيوا و مانا ربا كبيرا و مندا اد حيي و سام زيوا و شيشلام ربا حلقه واسطه فيض بخشي بين و جهان به حساب مي آيند. هر يك از اين فرشته ها مانند آن مدبرها (در انديشه حراني)، مسئوليت كلياتي از عناصر جهان هستند. آب ، باد، آتش، خاك، هوا، آباداني، زلزله، مرگ و ويراني و زشتي و پليدي كلياتي هستند، كه براي هر يك از اينها در عالم بالا فرشته صاحب منصبي گماشته شده است: تفاوت اساسي انديشه حراني و مندايي در اين قسمت در اين است كه: مندائيان بر خلاف حرانيان، فرشته هاي عالم بالا را مسئول خوبيها و آبادانيها و حاصلخيزيها مي دانند و زشتيها و ويرانيها و پليديها را به عالم پائين (ظلمت) نسبت مي دهند.
صابئين در كتابهاي تاريخي
اولين نگاه به متون اسلامي از دو كتاب تاريخي – كلامي علي بن حسين مسعودي (متولد 280 ه ق، وفات 345 ه ق ) شروع مي شود. مسعودي در 280 ه ق 891/م در بغداد متولد و به علت اشتياق به مباحث كلامي و تفحص درباره آرا اديان ديگر به جهانگردي روي مي آورد، تا مسير تحقق در آفاق و انفس ملل بيگانه حقيقت جهان هستي را دريابد. مسعودي نيمي از عمر خويش را صرف جهانگردي كرده و از نزديك در آداب و رسوم و آرا ملل مختلف مانند ايران، عراق، مصر، فلسطين، ارمنستان، هند، سيلان، عمان، سواحل شرق آفريقا، زنگبار و چين تحقيق مي كند. دراين مسير با دانشمندان و فلاسفه و رياضي دانهاي مختلف آشنا و از آگاهيهاي علمي آنها بهره مي برد. او با دانشمنداني نظير محمد بن جرير طبري، ابوبكر صولي (مورخ و اديب)، ابوالحسن دمشقي (اديب و شاعر)، جمهي (فقيه)، سنان بن ثابت بن قره (صابي- فيلسوف و رياضي دان)، ابو علي جبادي (متكلم) و محمد بن زكرياي رازي (شيمي دان) گفتگو داشته و از دانش آنهاسود مي جويد.
مسعودي شيعه بوده و دليل آن احترام فوق العاده به ائمه دوازده گانه شيعه است كه همه را با ذكر عليه السلام ياد نموده است.
در تاريخ و علم كلام و علم نجوم متبحر بوده و در مجموع سي و شش اثر از خود به يادگار گذاشت. از بين سي و شش اثر مسعودي تنها دو اثر معروفش به نامهاي 1- مروج الذهب، 2- التنبيه و الاشراف باقي مانده است. رسالاتي نظير : المقالات في الاصول الديانات و سرالحيات و الزف، در بررسيهاي دين شناسانه و احتجاجات كلامي است.
ابن خلدون او را امام المورخين لقب داده، و خود مسعودي تاكيد دارد كه نظراتش درباره اقوام و اديان ديگر با بي طرفي بيان شده است . مروج الذهب در 332 ه ق نوشته شده و در 336 ه ق تجديد نظر شده است. مروج الذهب به شكل تاريخ عمومي است. از زندگي حضرت آدم شروع و بعد از تشريح تاريخ انبيا و ملل زرد پوست و سياه پوست به تاريخ يونان و روم و در نهايت به تاريخ پيامبر اسلام و ائمه و عصر خويش مي پردازد.
در التبنيه و الاشراف به بررسيهاي گاهشماري و علم نجوم از نظر گاه ملل ديگر و همچنين به تشريح جغرافيايي هفت اقليم و تقسيمات اقليمي جهان و موقعيت درياها و در نهايت تاريخ ايران و يونان و روم و خلفاي اسلامي پرداخته و اقوام مختلف را در كنار نظر خود تشريح كرده است. روش تحقيق مسعودي بر مشاهده و گفتگو با علما هر ملتي استوار شده است. روش بررسيهاي خود به برخي از منابع اشاره كرده و از اين طريق مي توان به ارزيابي نظريات او پرداخت مسعودي در 345 ه ق چند ماه پس از پايان نگارش التبنيه و الاشراف در شهر فسطاط مصر وفات نمود.
مسعودي در كتاب التبنيه و الاشراف در بررسي گاهشماري و جغرافياي ملل و اقوام قبل از اسلام همواره صابئيان را در زمره حنفاء قديم قرار داده و معتقدات است:
مصابق راي صابئين كه پيغمبري را به وحي ندانند. بلكه به نظر ايشان پيامبران نفوس پاكيزه اند كه از آلودگيهاي اين جهان صاف و مهذب شده اند و مايه هاي علوي به آنها يكي شده و از چگونگي چيزها بيش از وجود و هم از اسرار جهان خبر يافته اند.
اين طبقه اول از ملوك روم هستند كه بر دين صابئيان يعني حنيفي قديم بودند و چهل پادشاه بودند.
اطلاق واژه صابئي به انديشه امپراطوري روم ازسوي مسعودي در جاي جاي كتاب التبنيه و الاشراف بدون دليل موجه تاريخي و كلامي به چشم مي خورد. مسعودي نه تنها روميها را از گروه صابئه تلقي مي كند بلكه چينين ها و مصري ها را نيز منتسب به اين گروه مي داند.
مسعودي به طرز شگرفي اولين اطلاع از سكونت مندائيان در مردابهاي (حور) مابين واسط و بصره را به ما ارائه مي دهد. و از همه مهمتر قبله آنها به سمت شمال (قطب شمالي يا ستاره شمالي) مي داند. و جالب اينكه در يك مقايسه كوتاه و سطحي ، قبله صابئين مصر كه بزعم او صابئيان حران باقيمانده آنها هستند را به سمت جنوب معرفي مي كند.
مسعودي در التبنيه و الاشراف صابئيان جهان را بر حسب موقعيت جغرافيشان تقسيم بندي كرده است: 1- صابئيان حران، 2- صابئيان مردابهاي جنوب عراق (كنوني)، 3- صابئيان بصره، 4- صابئيان يونان، 5- صابئيان روم، 6- صابئيان چين، 7- صابئيان هند.
در تشريح آداب آنها به دو نكته مهم اشاره دارد:
نكته اول) اين است، كه تنها صابئيان ساكن مردابها به سمت قطب شمالي نماز مي خواندند، و ديگر ملل به جوانب ديگر مثل مشرق و جنوب عبادت مي كردند. به طور مثال صابئيان چين و هند به سمت مشرق و صابئيان حران به سمت جنوب نماز مي خواندند.
نكته دوم) اينكه ، صابئيان يونان بر خلاف ديگر ملل صابي، خوردن گوشت خوك و جوجه و سير و باقلا را بر خود حرام نمي دانستند. مسعودي اصل مشترك همه صابئيان را اعتقادات فلسفي و اومانيستي دانسته و شعار آنها را اين جمله افلاطون مي داند كه مي گويد:
هر كه خود را چنانكه بشناسد خدا شود. . .
اين احتمال وجود دارد كه مسعودي در آخرين سالهاي عمرش بيش از پيش به اين اصل معتقد شده كه كليه مللي كه تحت تعاليم انبيا عظام قرار نگرفته اند همان صابئيان باستاني هستند كه آرا خويش را با صبغه فلسفي آراسته اند. آنچه مسعودي با زحمت بسيار در پي اثباتش بوده همان نظريه اي است كه شهرستاني در دو قرن بعد تحت نام اصحاب روحانيات ارائه داده است.
مسعودي در مروج الذهب نقل مي كند:
صابئيان حراني معبدهايي به نام جواهر عقلاني و ستارگان داشتند كه از جمله معبد علت اول و معبد عقل بود. من نمي دانم منظورتان عقل اول بود يا عقل دوم، صاحب منطق در مقاله سوم از كتاب نفس از عقل اول كه عقل فعال است و از عقل دوم سخن آورده.
مسعودي معبدهاي صابئيان را مشابه وصف ابن النديم بيان مي كند. معابد مثلث شكل. شش گوشه و چهارگوشه و هشت گوشه براي ستارگان و كواكب آسماني كه ذبايح در آنجا قرباني و سوزانيده مي شدند.
معبد عطارد سه گوشه و معبد زهره سه گوشه در داخل چهارگوشه و معبد ماه هشت گوشه و معابد نفس و سنبله كه صورت مثلث شكل داشتند.
مسعودي عليرغم استقرار موقتش در حران هيچ گاه موفق به ديدن درون معابد و چگونگي مراسم ديني صابئيان حراني نشده و هر آنچه كه در گزارشش آمده به شنيدني ها و ديدني هاي بسيار زودگذر (احتمالاً با سكونت يك يا سه روزه اش) خلاصه مي گردد.
يكي از منابع تحقيق مسعودي در شهر حران كه احتمالاً با او گفتگو داشته، شخصي به نام حارث بن سنباط مسيحي است كه در ديگر كتب از او ذكري به ميان نيامده و احتمالاً از علما مسيحي معروف شهر حران نبوده است. مسعودي گزارش تشريحي حارث بن سنباط را در كتاب مروج الذهب نمي آورد، ولي اشاره به اين مطلب مي كند كه صابئيان حراني ذبايحي را براي ستارگان قرباني مي كردند.
مسعودي در سال 332 ه ق در شهر حران معبدي در دروازه رقه ديده كه بر حسب اقوال مردم حران به آذر پدر (يا عموي) ابراهيم خليل الله، تعلق داشته است. ازجمله ديدني هاي با ارزشي كه مسعودي از آن گزارش كرده است جمله اي است كه بر بالاي درب انجمن صابئيان حران به زبان سريالي و به نقل از افلاطون حك شده بود:
هر كه خويشتن را شناخت به خدايي رسيد.
مسعودي در مدت اقامت كوتاهش در شهر حران برخي از صابئيان به گفتگو نشسته و درباه مراسم آنها پرس و جو مي كند. صابئيان حراني در دفاع از خويش برخي شايعات درباره مراسم قرباني و نيايشها را انكار مي كنند.
من با مالك بن عقبون و صابئيان ديگر درباره اين مسائل گفتگو كردم و بعضي شان قسمتي از آن را اعتراف كردند و قسمت ديگر كه موضوع قرباني ها است را انكار كردند.
در مجموع، مسعودي با ارائه دقيق ديدني ها و شنيدني هايش سيماي صابئيان حراني را بهتر از ديگران و به صورت ملموس ارائه ميدهد. از آنجا كه او مورخي كوشا و محققي بي غرض بوده ، نمي توانيم (و دليل كافي در اختيار نداريم) گزارش او را به دليل متكلم بودنش و علاقه او به دفاع از دين اسلام، نارسا و يا آلوده به تعصبات ديني تلقي نمائيم هرچند در بررسيهاي تاريخي نتوانسته ريشه هاي تاريخي برخي از اقوام و ملل را شناسايي نمايد، كه مندائيان يكي از آنها به حساب مي آيد، ليك در توصيف جغرافيا و آيين هاي بومي و شاخص هاي اصلي فر هنگ ديني و اجتماعي هر ملتي موفق بوده است.
مهمترين خبر او گزارش از ساكنين مردابها و رودها و قبله گاه آنان است. او اولين و واقع بينانه ترين متن تاريخي را براي ما به ارمغان گذاشت.
2- تاريخ پيامبران و شاهان اثر حمزه بن حسن اصفهاني
حمزه اصفهاني نيز صابئين را بقاياي كلدانيان مي داند. او بر اين باور است كه بقاياي كلدانيان در شهرهاي حران و رُها سكونت دارند، و از روزگار مأمون خود را صابئين خواندهاند. حمزه اصفهاني در جاي ديگر تاريخ پيامبران و شاهان صابئين را فرقه اي از مسيحيان دانسته، و تفاوت دو نظريه خود كه يكي منشا صابئين را به كلدانيان و ديگري به مسيحيان نسبت مي دهد را بررسي نكرده است.
«پرستش و صورتگري بت ها در روزگار طهمورث ايجاد شد.
بدين سال كه گروهي از مردم عزيزان خود را از دست دادند،
آنگاه براي تسكين دردهاي خود مجسمه هايي همانند مردگان
خود بساختند، بعدها آنها را واسطه خود و خدا قرار دادند.
بوذاسف به وجود آوردنده ديني است كه كلدانيان بر آن هستند.
و بعدها خود را در اسلام صابئين خواندند. در حقيقت صابئين
فرقه اي از مسيحيان هستند كه در ناحيه اي واقع درباديه و بطيحه
سكونت دارند و با مسيحيان مخالفت و بدعت گزارند.»
حمزه اصفهاني در يك خبر كوتاه منشاء صابئين را به بودا و كلدانيان باستاني و مسيحيان مي رساند. بررسي اخبار مربوط به صابئين در كتاب تاريخ پيامبران و شاهان نشان ميدهد كه نويسنده با دستپاچگي و بي دقتي، روايتهاي تاريخي گذشته را با اقوال رايج در عصرش اختلاط كرده، و بدون بررسي كافي به رشته تحرير آورده است. موضوع مهم در خبر كوتاه حمزه اصفهاني انتساب صابئين به مسيحيت است كه متاسفانه بدون دنباله ميماند.
از جمله آخر خبر، اين گونه استنباط مي گردد، كه در عصر حمزه اصفهاني اين گروه در باديه و بطائح زندگي مي كردند. همچنين مي توانيم استنتاج نمائيم كه جمله آخر كه با اصطلاح «در حقيقت» شروع گشته بر اساس روايت شفاهي بوده و حمزه اصفهاني آن را از اشخاص پيراموني اش شنيده و احتمال قريب به يقين به مذاق نويسنده خوشتر آمده و مورد تأييد ضمني قرار داده است.
3- مفاتيح العلوم اثر خوارزمي
خوارزمي صابئين را فرقه اي از نصراني ها (مسيحيت) معرفي كرده است. و حرانيان (بزعم اوكلدانيان قديم) را بت پرست، مانند شمني ها ، معرفي كرده است. او در ذيل واژه سمنيه (شمني ها ) و تشريح بت پرستي آنها، حرانيان و صابئين را باقي مانده آنها مي داند. بوذاسف (بودا) هندي را پيامبر آنها معرفي كرده و به نقل از گروه مجهول الهويه اي ادعا دارد كه هرمس پيامبر ايشان است.
در ذيل واژه بوذاسف توضيح مي دهد كه: در روزگار طهمورث پادشاه، بوذاسف زندگي مي كرده و كتاب پارسي خود را آورده است. اين گروه را روزگار مأمون صابئين ناميده اند. ولي صابئين در حقيقت فرقه اي از نصراني ها هستند.
مفاتيح العلوم بيش از اين اطلاعاتي در اختيار ما نمي گذارد.
4- الفهرست اثر ابن النديم
منابع ابن النديم در كتاب الفهرست در خصوص صابئين عبارتند از:
1- احمد بن طيب شاگرد كندي
2- كندي فيلسوف بزرگ عرب
3- ابو يوسف ايشع قطيعي نصراني
4- ابو سعيد وهب بن ابراهيم
5- نسخه ترجمه شده از رازهاي صابئين كه نام مولفين را نياورده است. (ابن النديم به اين نسخه با ديده شك مي نگرد.)
احمد ابن طيب كتابي با عنوان رساله في وصف مذاهب الصابئين داشته كه از استادش، ابو يوسف يعقوب بن اسحاق كندي درباره حرانيان آورده، در سه بخش فلسفي ، احكام و شعاير خلاصه مي گردد. مهمترين اين مطالب، در ارتباط دهي حرانيان صابئه به هرمس و اراني و اغثاذيمون، و موحد خواندن آنها (به ادعاي حرانيان) مي باشد.
مطالبي كه ابن النديم به نقل از ابو يوسف ايشع قطيع نصراني آورده عبارت است از:
1- روايت گذر مأمون از حران و ملاقات با حرانيان كه پوشاك و وضع عجيبي داشتند.
2- اسلام آوردن برخي از آنها بعد از حادثه ملاقات مأمون با حرانيان ، و به وجود آمدن انشعاب ديني در صابئين (گروهي به اسلام و گروهي به مسيحيت روي آوردند).
مطالبي كه ابن النديم به نقل از ابو سعيد وهب بن ابراهيم مي آورد عبارتند از:
1- قربانيها صابئين براي كواكب در ايام هفته
2- عيدهاي صابئين در دوازده ماه سال
همگي اين عيد ها و مراسم درج شده با گاهشماري ديني مندائيان كنوني مخالفت دارد، و احتمال اينكه اين مراسم بيش از آنكه به صابئين مندايي مربوط باشند، به حرانيان باستاني متعلق باشند، نزديك به يقين است.
بن النديم در آخر مبحث خود درباره صابئين به نسخه اي حاوي رازهاي حرانيان صابئه اشاره و در نقد آن مي نويسد:
«محمد بن اسحاق گويد: مترجم اين رازهاي پنج گانه، مرد ناتواني در سخن پردازي بوده و در عربيت فصاحتي نداشته، يا خواسته است با اين گونه ترجمه زشت و ناهنجار در نقل الفاظشان صداقت نشان داده باشد . . . »
قسمتي از رازهاي مندرج در اين نسخه به نقل از كتاب الفهرست (در هشت پاراگراف) مشتمل بر پنج راز در ذيل مي آيد:
«اول راز دوم: كه راز اهريمنان و بتان بوده و در آن گويند:
كاهن به يكي از بردگان گويد: آيا چيزي را كه به من دادي همان نيست كه به او داده اي و آنچه كه به من سپرده داشتي به او سپرده بودي . در جواب گويد: براي سگان و كلاغان و مورچه گان در جواب او باز بپرسد، بر ما چه چيز واجب است كه درباره سگان و كلاغان و مورچگان به جاي آوريم. جوابش دهد، اي گمراه آنها برادران ما باشند و خداوند قاهر است و ما خوشحالش داريم.»
ابن النديم با بي طرفي كامل روايتهاي مختلف را از منابع گوناگون گرد آوري كرده و به ارمغان گذاشته است. تشخيص صحت سقم و تفكيك سره از ناسره مطالب گردآوري شده به علت فقدان اسناد تاريخي مشكل و طاقت فرسا است. اكثر شعاير و احكامي كه به صابئين نسبت داده شده است، بيش از آنكه به مندائيان صابي مربوط باشد، به آيين حرانيان باستاني مشابهت دارد. آوردن واژه حرانيان صابئه در مقاله نهم كتاب الفهرست مويد اين نقل است، كه در افكار عامه محققان مسلمان قرن چهارم هجري ين صابئين مندايي (پيروان يحيي تعميدگر) و حرانيان باستاني ، تمايزي صورت نگرفته بود. علت اين عدم تمايز روشن نيست. شايد مندائيان براي احراز هويت ديني و آييني خويش هيچ كوششي به عمل نياورده بودند، و شايد صابئي خواندن حرانيان معلول تبليغات گسترده حرانياني بود كه مي خواستند به هر نحو ممكن در زير سايه ام خلافت عباسي سازمان ديني خود را حفظ كنند.
يكي از فرازهاي مهم الفهرست كه براي تاريخ صابئين مفيد واقع مي شود ذكر روساي صابئين در حران يا بغداد (قرن سوم و چهارم هجري) است. ابن النديم براي اين فصل از كتابش منبعي را معرفي نكرده است. پانزده تن از روساي صابئين كه از ثابت بن احواسا شروع و به قاسم بن قوقاني ختم مي گردد، همراه مدت رياستشان از جمله مسائل مهم تاريخ نگاري صابئين است كه در هيچ منبع ديگر اسلامي و يا يوناني و مسيحي نيامده است. احتمالاً اين عده ، رياست گروه صابئين مهاجر در بغداد را به عهده داشتند، كه از زمان معتصد (خليفه عباسي)با مهاجرت ثابت بن – قره به بغداد (259 ه ق) در اين شهر سكني گزيده بودند.
احتمال دوم اين است كه اين پانزده رئيس متعلق صابئين مندايي مستقر در حران باشند. زيرا هيچ كدام از اين اسامي با ليست خاندان صابئين و ثابت بن قره هماهنگي و همخواني ندارند.
احتمال سوم اين است كه فهرست ياد شده متعلق به حرانيان كوكب پرست بوده و با صابئين مندايي ارتباط نداشته باشند.
ابن النديم پانزده رئيس صابئين را اينگونه معرفي مي كند:
تاريخ رؤساي صابئيان حراني در اسلام
نام | مدت ریاست |
ثابت بن احواسا | 24 سال |
ثابت بن قرثيا | 17 سال |
قره بن ثابت بن ايليا | 21 سال |
سنان بن جابر بن قره بن ثابت بن ايليا | 9 سال |
ميخائيل بن عمر بن بقراريس | 5 سال |
مغلس بن طيبا | 5 سال |
قره بن اشتر | 9 سال |
ثابت بن طيون | 16 سال |
ثابت بن ايليا | 21 سال |
جابر بن قره بن ثابت | 10 سال |
عمروبني بن طيبا | 17 سال |
تقين بن قصرونا | 5 سال |
قسطاس بن يحيي بن زونق | 42 سال |
عثمان بن مالي | 24 سال |
قاسم بن قوقاني | 9 سال |
وجه تسميه طيبا شايد شهر طيب در مشرق سرزمين بين النهرين (عراق فعلي) باشد كه مندائيان حداقل شانزده قرن در آن حضور داشته اند . ايليا و ميخائيل نيز نامهاي عبري هستند كه وابستگي ديني و آييني صاحبان نام ها را نشان مي دهد. در مجموع از طريق نامهاي پانزده رئيس صابي كه در الفهرست آمده، با قراين ضعيف مي توانيم عدم ارتباط آنها را با صابئين مندايي توضيح دهيم. ولي همه اينها جز اشاره اي ضعيف ، مصرف ديگري ندارند.
ابن انديم در تشريح آيين هاي حرانيان مي نويسد:
«چگونگي مذاهب حرانيان كلداني معروف به صابئه»
اين گروه بر آنند كه عالم يك علت است، و هميشه يكتا بوده و فزوني نيابد و از صفت معمولات چيزي به آن نپيوندد. و پيامبران را براي راهنـمايي آنها فرستاد، و براي آنكه حـجت نمـايند. و از خشم و غصـبش هراسان دارند . . . . و برجسـتگان و بـزرگان آنـها: ارانــي و اغــثاذيمـون و هــرمـس بــوده و برخي سولون جد مادر افلاطون فيلسوف را در شمار آنها آوردهاند. دعوت اين گـروه يكنواخت بود و در سنن و آيين با هــم اخــتلافي نداشتند و قبله خود را يكي مي دانستند و در سفر خردمندان قطب شما قرار داده شده بود، تا به حكمت دستيابي داشته باشند. و از آنچه با فطرت مناقصت دارد به دور مانند و خود را ملزم به رعايت فضايل چهارگانه نفس داشته باشند. . . . .و مـيگــفتـند، آســمان از روي اخــتيار و خــردمــندي در حــركــت بــوده و نــماز روزانــه بر سـه وقـت واجــب اســت. ولــي در هــشــــت ركــعت و هر ركعتي سه سجده پيش از طلوع آفتــاب بــه نــيــم ساعـت يـا كــمتر بـا ســر زدن آفــتـاب بــه پـايـان برسد. دومي در پنج ركعت و هر ركعتي سه سجده كه با زوال آفتاب پايان يابد. و ســومي مــانند دومــي بــوده و بــا غـروب آفتاب به پايان مي رسـد. . . . .و سي روز ، روزه را واجب شمارند و اول آن از هشتيمن روز ماه اذار اسـت و نـه روز آخــر كانـون اول را روزه مـي گيرند. و هــمچنين هفـت روز از هشـتمين روز ماه شباط كه در نظرشان بسيار بزرگ و با اهــميت و در روزه نــافله هــايي دارنــد كه يــكي شـانزده روز و يـكي بيست و هفت روز است. و قربــاني هـايي بـراي تـقرب دارنـد و آن را ويـژه ستارگان دانند و به گفـتـه برخـي از آنان اگر قربـاني به نام بـاري تعالي شود آثار خوبي را نـشان نـخواهد داد زيــرا به عقيده آنـان ايـن كار چنان است كه يك كار عظـيم و بزرگي دست انـدازي شـود كه پائين تر از آن هم وجود داشته و تـرك شــده و بـه همين سـبب نـه خـوب درآيـد و نـه بـد. و ذبـيـحـه قربـاني عبارتست از گاو نر و بز و ساير چهارپايان به جز شــتري كه در فـكين دهانـش دنداني نباشـد، و از پـرنـدگان آن را قـربانــي كنـند كه از نـوع كبــوتر و مرغان شــكاري نباشـد و ذبـيـحه را بريـده شدن رگهاي گــردن و حلـقوم و تـزكيه را جدا نــشدن سـر از بـدن حــيوان دانـنـد و بيــشتر ذبيحه شـان خروس بـوده و قربــاني را نمـي خورند بلكه آن را مي سوزانند. و در روزي كه قرباني كنند به بت خانه نمي روند ودر هر ماه چهار وقت براي قرباني دارند: وقـت اجتــماع، وقت استـقبال، و روزهــاي هفـدهم و بيسـت و هشتم ماه . و اما عيــدهاي آنان: عـيدي به نــام عيــد فطـر السبـــعه و عيــد فطر الشـهر و به قولـي فطر الثلاثين در دو روز و يـكي هـم پس از گذشتن پــنج روز و يـكي ديــگر پس از گــذشتن هجـده روز كه روز بيست و ششم آبان ماه ميشود. و عيدي در بيست و نهم تموز. و بــايد در جنـابت غسـل كنـنـد و جـامه عوض كنـد و با دست زدن به زن حـائض غسل كنند و جـامه عـوض كنـنـد و البـته زن حائض را بايد از هر چيزي دور نگه دارند. . . . در ارث زن و مرد يكسانند و طلاق ندارند . . . . پس از طلاق رجوع نــدارند و دو زن نگيرنــد و نزديكـي به زن را بــراي پـيدا كردن فرزند دانند.روز يــكشنبه بــراي آفـتاب كه نامش ايليوس اســت. دوشــنبه براي ماه كه نــامش ســين است. سـه شــنبه بــراي مـريخ كـه نامـش آريس است. چهــارشـنبه براي عــطارد كــه نامــش نـابق اســت. و پـنـجشــنبه بـراي مـشــتري كه نــامش يــان اســت. جـمعـه بــراي زهــره كه نامــش بــلـثـا اسـت. شــنبــه براي زحل كه نامش قرنس است.
عيدهاي آنان
نيسان
سال حرانيان از اول اين ماه شروع ميشود و روزهاي اول و دوم و سوم آن را براي اداهه بلثا كه زهره است، با راز و نيايش درآيند و دسته دسته يا به تنهايي به خانه آن الهه روند و قرباني كنند. حيوانات زنده را بسوزانند و روز ششم اين ماه ، گاه نري براي الهه ماه سر بريده و هنگام پايان روز آن را مي خورند . و در روز هشتم روزه بگيرند و با گوشت بره افطار كنند . . . .
ايار
و در اولين روز اين ماه عمل تقريب به سر الشمال و تشميس به جاي آورند . . . .
حزيران
در روز بيست وهفتم اين ماه براي الهه تيرانداز، شمس سرالشمال به جاي آروند.
تموز
در نيمه اين ماه عيد بوقات است. يعني زنان فراري كن و آن را – تاوز – و عيد الهه تاوز خوانند و زنان براي او گريه كنند . . . .
آب
در هشت روز از اين ماه به كار تهيه شراب تازه براي خدايان مشغول شوند . . .
ايلول
در سه روز اين ماه آب گرم كنند تا براي سرالشمال و براي رئيس جنيان كه خداي بزرگش دانند استحمام نمايند . . . .
تشرين اول
در نميه اين ماه براي مردگان خورد و خوراك مي سوزانند . . . .
تشرين ثاني
از بيست و يكم اين ماه نه روز براي – خداي بخت – روزه دار شوند . . . .
كانون اول
در چهارم اين ماه گنبدي بر پا كنند و آن را – پرده بلثا – نامند و زهره و الهه برقيا بوده و سحميه (بت ) ناميده مي شود . . . .
كانون ثاني
در بيست و چهارم اين عيد ميلاد الهه قمرات و در آن سرالشمال به جاي آرند و حيواناتي مي كشند . . . .
شباط
از روز نهم اين ماه هفت روز روزه دار شوند و براي آفتاب است كه آن را خداوندي بزرگ و خداي فيض و بركت دانند.
اذار
از هشتم اين ماه سي روز براي ماه روزه دار باشند و در بيستم ماه رئيس براي الهه آريس –مريخ – در ميان اين گروه نان و جو تقسيم نمايد . . . .
ابن النديم بر اساس آراء شايع عصر خويش عموم آيين هاي كلدانيان قديم را به صابئين و يا حرانيان صابئه نسبت مي دهد. او بدون اشاره به متون مندايي و آيين هاي ساده مندايي كه در كناره هاي دجله و فرات اجرا مي شد، بخش عظيمي از مقاله نهم كتاب الفهرست را به توصيف آيين هاي حرانيان كوكب پرست اختصاص مي دهد.
غفلت ابن النديم از آيين هاي مندايي به دو دليل قابل توجه است: اول اينكه مندائيان در كمال سادگي و فروتني و بدون هياهوي تبليغي هيچ كوشش براي معرفي خويش مصروف نكردند. دوم اينكه شغل ابن النديم، دسترسي او را به صابئين مندايي محدود كرده بود. ابن النديم صاحب يك كارگاه صحافي و كتابفروشي بود. اين كار وقت زيادي از او را در بر مي گرفت. و اجازه تحقيق و تفحص بيشتر به او نمي داد .
5- آثار الباقيه اثر ابوريحان بيروني
و بعضي از اين جماعت بوذاسف را هرمس مي دانند و گفته شده كه صابئين حقيقي آنهايي هستند كه در بابل از جمله اسباطي كه كوروش و ارطخشاست به بيت المقدس حركت دادند باز ماندند و بيشترشان دو واسط و سواد عراق در ناحيه جعفر و جامده و دو نهر صله ساكن اند و خود را با نوش بن شيث نسبت مي دهند و با حرانيه مخالفند و مذاهب ايشان را عيب مي كنند و جز در اشيا معدودي با ايشان موافق نيستند، حتي اينكه در نمازشان به قطب شمال متوجه اند و حرانيه به جنوبي . گمان ميكنم كه مانوي ها نيز به اين قطب توجه كنند. اين قطب نزد ايشان وسط قبه السماء است.
بيروني در اين نظريه به منبع خود اشاره اي نكرده است.
بر اساس نظريه ابوريحان بيروني، صابئين (يا بعضي از اين جماعت) گروهي يهودي بودند، كه در لشكر كشي بخت النصر پادشاه بابل به بابل آورده شدند، مدتها در تبعيد بسر بردند، و تنها با آزادي آنان به دست كوروش در 539 م اجازه اقامت در بخش هاي شمالي و غربي بين النهرين را دريافت كردند. برخي از يهوديان به اورشليم بازگشتند ، و برخي در بين النهرين تحت حمايت دولت هخامنشي قرار گرفتند.
حال به بوثه 61 كتاب انياني مندائيان نظري مي افكنيم. در اين بوثه از مهاجرت مندائيان و يا حضور اجباري (اسارت گونه) مندائيان در شهر حران سخن رفته است:
من عازم شدم،
آمدم رسيدم،
به دروازه هاي بابل.
از بچه هاي (فرزندان) بابل،
چند تايي بودند كه وقتي مرا ديدند،
درهاي (منازلشان) را بستند.
پيروزي كوروش بر بابل در 539 ق . م در بوثه هاي 152 تا 163 قلستا به اشاره آمده است:
به نام زندگي بزرگ.
وقتي كه تابندگي به سرزمين سپيد پارس پيش آمد،
يك جوانك به نام آرسابان (احتمالاً كوروش) پسر موجودات نوراني پرچمي برافراشت.
مراجعت مندائيان به كناره رود اردن بوثه پائين در كتاب قلستا گزارش شده است:
به نام خداي بزرگ
كه پرچم زيهرون را بر افراشت
كه دنياها و نسلها در آن درخشيدند
و به ساحل اردن پرياويس رفتند.
اردن پرياويس در نظاره درخشندگي،
پرچم زيهرون به سوي تابندگي اش دويد.
بيروني تفاوت بين صابئين و حرانيان را آشكار مي كند. او صابئين را از اختلاط يهوديت و مجوسي (زرتشتي) مي داند، حرانيان معتقدان به كواكب و افلاك آسماني وكليات عناصر طبيعي معرفي مي كند.
بيروني مي نويسد:
در پيش گفتم كه صابئين حقيقي آنهايي را گويند كه از اسيراني كه بخت النصر به بابل آورده بود در آنجا بازماندند و پس از آنكه ديرگاهي در بابل بماندند به همان ديار خو گرفتند و چون اصول صحيحي در دست نداشتند اين بود كه پاره اي از گفته هاي مجوس را كه در بابل شنيد باور داشتند و كيش صابئين از مجوسيت و يهوديت آميخته است.
بيشتر صابئين در سواد عراق به طور متفرق زيست مي نمايند و صابئين حقيقي ايشانند و چون دين اين جماعت اساسي صحيحي از وحي و الهام ندارد بدين سبب اختلافات بسياري در مذهب صابئين ديده مي شود و اين گروه خود را به انوش بن شيث ابن آدم منسوب مي دارند.
بيروني حرانيان را در اشكال مختلف و از زاويه هاي گوناگون مورد بررسي قرار داده و در كل آنها را معتقدان به كواكب و افلاك آسماني مي داند و ريشه آنها را گاه بودايي و گاه ايراني تلقي مي كند.
پادشاهان پيشدادي و برخي از كيان كه بلخ را جايگاه خود قرار داده بودند، نيرين و كواكب كليات عناصر را تا زمان پيدايش زردتشت، در سال سي ام از سلطنت آشتاسب ، تقديس مي كردند.
باقي مانده هاي اين طايفه در حران سكني دارند و بديشان حرانيه گفته مي شود و اين اسم منصوب و مسكن ايشان است و برخي گفته اند كه آن نام منسوب به هاران بن ترح مي باشد كه برادر ابراهيم است و او از ديگر روساي ايشان در دين پا بر جا تر و متمسك تر بود.
ما از ايشان بيش از اين نمي دانيم كه مردمي هستند كه خداوند را يگانه مي دانند واز قبايح تنزيه مي كنند واو را به سوب متصف مي كنند نه به ايجاب مثل اينكه مي گويند محدود نمي شود و ديده نمي گردد و ستم نمي كند وجود نمي نمايد و حق تعالي را به اسماء حسني مي خوانند ولي به طريق مجاز، زيرا كه نزد آنها صفتي حقيقتاً وجود ندارد و تدبير عالم را به فلك و اجرام آن نسبت مي دهند و به حيات و نطق و سمع بصر افلاك قائلند و انوار را تعظيم مي كنند . . . .
اشاره بيروني به عقايد و شعاير حرانيان بسيار ظريف و قابل تامل است. او حرانيان را معتقدان به انوار معرفي مي كند. اصل مهمي كه در عقايد مندائيان آمده است! او حرانيان را معتقدان به حيات و نطق و سمع و بصر افلاك معرفي مي كند. اين صفت در عقايد مندائيان به فرشته هاي آسماني اطلاق مي گردد. او قبله گاه حرانيان را جنوبي و قبله گاه صابئين را شمالي توصيف كرده است. مندائيان كنوني نيزبه قبله گاه شمالي در آسمان (در امتداد ستاره دب اكبر) اعتقاد دارند.
از ديدگاه بيروني، صابئين فاقد ذبايح بشري بودند. حتي درباره حرانيان نيز با احتياط بحث مي كند، و اخبار مربوط به قرباني كردن انسان براي معابدشان را دروغ و نارسا مي داند.
تفكيك و مرزبندي تاريخي و عقيدتي صابئين از حرانيان و نيز وجود مشتركشان در آثار الباقيه به زيبايي و دقت تشريح شده است . بيروني اطلاعات كامل درباره آنها ندارند، ولي ريشه هاي تاريخي هر يك را براي اولين بار بيان مي كند. و اين، بزرگترين نقطه قوت آثارالباقيه است.
در پايان بررسي كتاب بيروني مناسب است جدول تطبيقي نام ستارگان مأخوذ از آثارالباقيه آورده است:
تازي | زحل | مشتري | مريخ | شمس | زهره | عطارد | قمر |
رومي | قرونس | زاوس | آراس | ايليوس | افروديطي | هرمس | سيليس |
فارسي | كيوان | هرمزد | بهرام | خورشيد | ناهيد | تير | ماه |
سرياني | كادن | بيل | نرغال | شمشا | استرابلتي | نفو | سهرا |
عبري | شبش | صيدق | ماذيم | لمو | نوغه | كيخوحمو | لفافه |
هندي | سنسجر | برهسيتي | منكل | اويد | شرك | بد | سوم |
خوارزمي | ـ | رشيمرد | اريغز | اخير | ناهيچ | چيدي | ماه |
6- تاريخ ثعالبي اثر عبدالمك بن محمد بن اسمائيل ثعلبي نيشابوري
ثعالبي اطلاعات زيادي درباره صابئين ارائه نمي دهد . او همچون مورخين قرون گذشته، صابئين را با ستاره پرستها مرتبط و يكسان معرفي مي كند. ثعالبي شاهان پيش از گشتاسب را بر كيش صابئي دانسته،و اين گروه را بدون ذكر ريشه هاي تاريخي اش پرستندگان ماه وخورشيد و زهره و مشتري مي پندارد. او براي حل معماي پيدايش ستايش ستارگان و افلاك آسماني از شايعات خرافي بهره جسته، زرتشت را باني پرستش ستارگان قلمداد مي كند.
«زرتشت پرستش ستارگان را نيز پيش آورد و گفتارهاي درهم ريخته و دور از باور بر آن بيفزود وبراي نزديك شدن به خداوند آتش را بزرگ شمرد و گفت كه آتش از پرتو الهي است و آب را گرامي شمرد كه مايه زيست آفريدگار و اسباب آباداني جهان است»
نكته با ارزش تاريخ ثعالبي قطعه شعري است كه گويا منتسب به اسحاق بن ابراهيم بن هلال صابي (از خاندان معروف هلال صابي) بوده، و ثعالبي آنرا در كتابش آورده است. در اين قطعه شعر، چه به صورت استعاره و يا بر حسب شهرت ستاره پرستي صابئين، ستايش ستارگان توسط حرانيان صائبي را تاييد مي كند. اسحاق بن ابراهيم بن هلال صابي اين شعر را براي كنيزش «ثريا» سروده است:
من كه صابيام ستارگان مي پرستم كه ثريا با ستارگان روان است.
از مجموع گزارشات ثعالبي استنباط مي گردد ثعالبي هيچ گزارش از صابئين مندايي كه ساكنين رودها و مردابهاي جنوب عراق بودند دريافت نكرده است.
7- بيان الاديان اثر ابوالمعالي محمد بن الحسين العلوي
درباره شخصيت علمي ابوالمعالي اطلاعات دقيقي در دست نيست. احتمالاً او در دوره غزنويان مي زيسته و علاقه وافري نسبت به مسائل كلامي اديان ديگر ملل داشته است. ابوالمعالي همچون مورخين قرون سوم تا هفتم هجري قمري در كنار تشريح تاريخ ملت ها به نقد و بررسي آراء ديني – فلسفي آنها همت گماشته، و از رهيافت اين تلاش مجدانه كتاب بيان الاديان همراه با واقع گرايي و تيز بيني كتابخانه اي ، پديدار گشته است.
مهمترين نظريه ابوالمعالي در نسبت دادن مانويان به صابئيان است. او مانويان را بخوبي مي شناخته و اصول و عقايد ايشان را به اختصار بازخواني مي كند.
ايشان (ماني) همه گويند كه زردتشت گفته است كه صانع دو است : يكي نور است كه صانع خيراست و يكي ظلمت كه صانع شر است و هر چه در عالم هست از راحت و روشنايي و طاعت خير به صانع خير و باز پذيرد و هر چه از شر و فتنه و بيماري و تاريكي است به صانع شر . . .
ابوالمعالي در تشريح آرا و آيين هاي صابئيان به اختصار مي نويسد:
بعضي از فلاسفه از شهر يونان كه ايشان را صابيون خوانده اند، ايشان اين مذهب را داشته اند و صابي در لغت آن بود كه از كيش در شود، لكن اين طبقه را صابي خوانده اند و سرور ايشان اراني و آغاذيمون و هرمس و سولون كه جد افلاطون بوده است از سوي مادر، هم بر اين جمله آورده است ابوالحسين نويزي در كتاب اختصارات، و هر روز سه بار نماز كرده اند: نماز بامداد و پيشيين و شبانگاه . و كواكب ثابته را نماز تطوع كنند هر روزي آن ستاره را كه آن روز را بد باز خواندند چنانكه شنبه زحل رات كماكانوا، و روزه ايشان هر سالي سي روز است تمام ليكن پراكنده. از اول ماه آذر هشت روز پيوسته ، هفت روز و شش روز ديگر پراكنده و در ايام روزه گوشت نخورند و هر ماه چهار قرباني كنند به نام ستارگان از خروس و خون آن خروس در گور كنند و پر و استخوانش را بسوزند. گوشت شتر و دراج و كبوتر نخورند و ماهي نخورند و عقوبت بر گناه ارواح را ببينند چنانچه در پيش از آن در مذهب فلاسفه ياد كرديم.
مطالب ياد شده كه ابوالمعالي از كتابخانه هاي بزرگ ماوراء النهر استخراج نموده، با مطالب محققان قرون قبلي مشابهت دارد. انتساب صابئين به هرمس تريس مجستوس (سه بار درود بر هرمس) و آغاذيمون ، نه تنها در بيان الاديان بلكه در متون قبلي نيز ادعا شده است. مسلماً با توجه به اينكه مصداق صابئين در متون اسلامي ، عموماً همان حرانيان مي باشد، جاي شك نيست كه از نظر گاه مورخين و فلاسفه و متكلمين اسلامي ، حرانيان به مثابه ميراث خواران كلدانيان ، حلقه واسطه علوم يوناني و تمدن اسلامي تلقي مي شوند.
آنچه ابوالمعالي درباره شعاير صابئين آورده ، بيشتر به آيين حرانيان شباهت دارد. چند نكته از شعاير ياد شده با آيين مندائيان شباهت دارد. يكي اينكه در ايام روزه سنگين در مندائيان كنوني خوردن گوشت حرام است. مشابهت دوم، قرباني كردن خروس مي باشد. اما در مندائيان هيچ ذبيحه اي براي كواكب و ستارگان قرباني نمي شود . بلكه قرباني كردن و ريختن خون حلال گوشت نرينه ، براي اموات و برخي اعياد صورت مي گيرد. مهمتر از همه اينكه، گوشت حيوان ذبح شده را تناول مي كنند ، و بر خلاف صابئين حراني كه ذبايح را سوزانيده و در خاك مي كردند ، رفتار مي كنند . ديگر شعايري كه مندائيان در گذشته از اين شعاير كه عموماً مبتني بر فلسفه شرك بوده تابعيت مي نمودند.
منابع تحقیق :
andisheqom.com
موسسه گفتگوی ادیان
Aftab.ir
پايگاه حوزه
irna.com
Al-borhan.blogfa.com
iranmanda.com
ماهنامه تاریخ اسلام
/ن
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}